شاگرد آیتالله مصباح یزدی گفت: آقای مصباح نسبت به نظام اسلامی خیلی مقید بودند و زندگی فوقالعاده سادهای داشتند و فوقالعاده متواضع بودند. تواضع بسیار زیادی که گاهی آدم متحیر میشد.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، دوازدهم دیماه سالروز درگذشت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است. شخصیتی که ارادت و علاقه فراوانی به رهبر انقلاب داشتند. مراوداتی که البته دوجانبه بود. این را میشود از پیام تسلیت حضرت آیتالله خامنهای برای درگذشت ایشان هم متوجه شد: «ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویائی در اظهار حق و پای با استقامتی در صراط مستقیم بودند. خدمات ایشان در تولید اندیشهی دینی و نگارش کتب راهگشا، و در تربیت شاگردان ممتاز و اثرگذار، و در حضور انقلابی در همهی میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقاً و انصافاً کمنظیر است. پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهدت بلند مدت است.» ۱۳۹۹/۱۰/۱۳
آیتالله مصباح یزدی آبرو و عمر خود را پای انقلاب گذاشت
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت اولین سالگرد درگذشت آیتالله مصباح یزدی و برای آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی ایشان، گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین مرتضی آقاتهرانی، استاد حوزه و دانشگاه و نماینده مجلس شورای اسلامی و از شاگردان علامه مصباح انجام داده است.
بحث را از فعالیتهای علامه مصباح در دوران مبارزات پیش از انقلاب اسلامی و رابطه ایشان با حضرت امام خمینی(ره) شروع کنیم. آشنایی ایشان و آیتالله خامنهای هم از همان دوران بود.
علامه مصباح از همان زمانی که گروه یازدهنفره از آقایان مجاهد در زمان طاغوت تشکیل شد با رهبر انقلاب که یکی از اعضای آن جلسه بودند، در ارتباط بود. آقای مصباح هم دبیر جلسات بود و برای ما تعریف میکرد که وقتی میخواستم یادداشت بردارم و مطالب را روی کاغذ بیاورم، میدانستم که بهزودی تحتنظر قرار میگیریم و نوشتهها، فکر، اندیشهی گروه لو میرود و خطرناک میشود. به همین جهت هم بود که ایشان یک خطّی از خودشان ابداع میکند. البته این نوشتهها به دست ساواک میافتد، ولی نمیتوانستند کاری بکنند.
آقای مصباح قبل از سال ۴۲، امام را میشناخت و جزو شاگردان و علاقهمندان امام بود. علامه مصباح در سال ۴۲ وقتی امام تبعید بودند، نامهی مفصلی دربارهی اوضاع قم و ایران مینویسد و میگوید که شما بهزودی آزاد خواهید شد و باید یک فکر جدی داشته باشید؛ حتی مراجع و علما را هم نام میبرد و میگوید که از بین مراجع چه کسی بیشتر با شماست و مردم چقدر خواهان و دعاگوی شمایند. تقریباً خبرها را میفرستند و تحلیل میکنند که امام کار ایشان را خیلی میپسندند.
از فعالیتهای ایشان در حوزه تولید اندیشهی دینی و نگارش کتب بگویید. فعالیتهای علامه مصباح منحصر به حوزه علمیه نبود.
امّا نکتهای که این اواخر برای ما جالب بود، دیدگاه رهبر انقلاب نسبت به آقای مصباح بود. ایشان حدود پنجاه صفت زیبا برای علامه آیتالله مصباح بیان میکنند؛ چون از نزدیک ایشان را دیده بودند و تقریباً نیم قرن در جریانات مختلف با ایشان آشنا بودند. البته آقای مصباح هم یک آدمی نبود که فقط فقیه، فیلسوف یا مدرس حوزه باشند، بلکه ایشان برای دانشگاه کتاب مینوشتند و با دانشجویان، کوچکترها و بزرگترها رفتوآمد میکرد و در فتنهها در صحنه بودند. اگر یادتان باشد در دوران اصلاحات که برخی جامعه را بهسمت سکولاریزم میکشاندند، ایشان قبل از خطبههای نماز جمعه سخنرانی میکردند و در این جهت هم واقعاً کار کرده بودند. تنها کسی که ایستاد و از انقلاب بهویژه ولایت فقیه حمایت کرد، شخص آقای مصباح بود. در جایجای نظام ردپای ایشان بود و از اندیشهی نظام حمایت میکرد و برای جوانان تبیین میکرد.
نگاه علامه به موضوع ولایت فقیه چگونه بود؟
وجود ولایت فقیه و جایگاه رهبر انقلاب برای ایشان منحصربهفرد بود. با حفظ احترام به بقیهی علما، اساتید و بزرگان حوزه و دانشگاه، امّا جایگاه استثنایی برای رهبر انقلاب قائل بود؛ چون میگفت در دوران غیبت حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجهالشریف تنها کسی که ولایت امام عزیز را دارد شخص ولی فقیه است. آقای مصباح نسبت به بیانات ایشان هم خیلی حساس بودند و واقعاً به رهبر انقلاب ایمان داشت. آیتالله مصباح یزدی بهغیر از اینکه ولایت فقیه را خیلی قبول داشت، به شخص آقای خامنهای هم عنایت بسیار خاصی داشت.
جلسات درس اخلاق علامه مصباح از چه زمانی شروع شد؟
بعد از رحلت حضرت امام رحمةاللهعلیه، جایگاه درس اخلاقگفتن ایشان توسط رهبر انقلاب تأیید شد و دفتر ایشان را دعوت کردند. بعداً شنیدم که رهبر انقلاب فرموده بودند که من درس اخلاق چهارشنبهشبهای شما را حتماً گوش میدهم. البته درس اخلاقگفتن ایشان سابقهدار بود. عدهای از بازاریان قم از مرحوم آقای بهجت درخواست درس اخلاق میکنند که آقای بهجت آنها را به آقای مصباح ارجاع میدهند. من یادم است عصرهای جمعه که ایشان درس اخلاق میگفتند، در آن جلسات آرامآرام به مبادی و مبانی فکری که مورد حساسیت ایشان بود ورود کردند و مورد قبول خیلیها شد و جلسهشان بسیار داغ و گرم بود. البته ایشان به حرفهای افراد روشنفکر و مباحث دانشگاهی هم خیلی آشنا بودند و در علوم انسانی خیلی کار کرده بودند و زبان آنها را هم خوب متوجه میشدند. ایشان به ما طلبهها هم یاد دادند که با شهامت و شجاعت نترسیم و از دین حمایت کنیم و خودشان هم در این جهت بسیار جدی برخورد میکردند.
حاج آقا یک روحیهی خاصی داشتند؛ یعنی رفقایشان که در تنهایی بود و کسی به آنها توجه نمیکرد را بیشتر توجه میکرد. حتی با ماها هم همینطور بودند. موقع گرفتاری پیدایشان میشد. برخلاف بسیاری از رفقا که در گرفتاری نیستند، ایشان در گرفتاری حضور پیدا میکرد. مثلاً برای مرحوم شهید بهشتی همینطور بود. ایشان میفرمود وقتی شهید بهشتی را به تهران تبعید کردند، من سعی میکردم هر پنجشنبه خودم را به تهران برسانم و زمان زیادی با ایشان باشم تا تنها نباشد و اذیت نشود. آقای مصباح خیلی لطافت داشت، گرچه ایشان را به دروغ تئوریسین خشونت معرفی کردند!
و تواضع ایشان…
آقای مصباح نسبت به نظام اسلامی خیلی مقید بودند و زندگی فوقالعاده سادهای داشتند و فوقالعاده متواضع بودند. تواضع بسیار زیادی که گاهی آدم متحیر میشد.
یکی از تصاویری که در ذهن خیلیها از مرحوم علامه مصباح نقش بسته، مربوط به مناظرات تلویزیونی علامه با نمایندگان گروههای چپ در اوایل دهه شصت است. آن زمان در حوزه علمیه، نقد نظریات مارکسیستی به این شکل رواج داشت؟
جامعیت علمی خیلی به آقای مصباح کمک میکرد بهویژه اینکه خیلی سختگیر بودند؛ یعنی اینجور نبود که هرکس هرچه میگفت را بهراحتی رد یا بپذیرند. در همهی مسائل با دقت ورود میکردند و ثبات قدمشان خیلی بالا بود.
وقتی انقلاب پیروز شد، یکی از گروههایی که خیلی ادعا داشت، سوسیالیستها بودند که افکارشان بر مبنای ایدههای انگلس و مارکس بود و با اصول دیالکتیک مطرح بود. در آن زمان حضرت امام فرمودند که حوزههای علمی با این آقایان مناظره و بحث کنند و همین کرسیهای آزاداندیشی را درخواست کردند. ما اوّایل در مؤسسهی آقای مصباح که اسمش راه حق بود، صبح تا ظهر فقه و اصول میخواندیم و بعدازظهر علوم انسانی کار میکردیم. بعد این مؤسسه بنیاد باقرالعلوم شد و بعد از رحلت حضرت امام هم مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) نام گرفت. آقای مصباح خدمت امام مطرح کردند و امام کلنگ اولش را زدند و حمایت کردند.
حاج آقا در حوزه اعلام کرده بود که بعد از نماز مغرب و عشاء اصول دیالکتیک درس میدهیم. طلبهها هم آمدند این اصول را یاد گرفتند تا بفهمند حرف حساب مارکس، انگلس و … چیست. من هنوز هم بحثها یادم است. ایشان بحث آنتیدورینگ گذاشته بودند. از این جلسات شش جلد کتاب به نام «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» درآمد. ایشان آن موقع ورود کردند و با مطالعاتی که انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که انگلس بیخود میگوید. چندوقت پیش یکی از اساتید دانشگاه در یکی از جلسات حاج آقا میگفت من اسلامم را مدیون حاج آقا هستم.
یادم است وقتی مطرح شد که با آنها بحث و مناظره کنیم، حزب توده هم وارد شد و کیانوری مبارز طلبید و گفت برای بحث و مناظره آمادگی دارم. مرحوم شهید آیتالله بهشتی با او در بحث درگیر شد و آقای مصباح هم در بحث ایدئولوژی و جهانبینی مارکس با او وارد بحث شد. در آن بحثها آقای احسان طبری رهبر فکری مارکسیستها بود و آقای فرخ نگهدار هم مدافع فدائیان اکثریت بود. فدائیان دو دسته بودند؛ فدائی اقلیت و اکثریت که اقلیت وارد جنگ مسلحانه علیه نظام شد و نتوانست و اکثریت ایستاد و بحث میکرد.
حاج آقا در زمینهی بحثکردن مرد میدان بود و مناظرات دیگری هم با بعضی از آقایان داشتند و هنوز هم آنها از حاج آقا تجلیل میکنند. واقعاً حمیت حاج آقا خیلی روشن، پیدا، قوی و بسیار اهل منطق بود.
در زمینه تفسیر قرآن آثاری از علامه وجود دارد؟
ایشان در مدرسه حقانی که بودند برای گروههای سال بالا تفسیر قرآن میگفتند و بعد هم تفسیر موضوعی گفتند که شش جلد شد. حرف برای زدن داشت و وقتی عدهای در کشور بهدنبال القای التقاط یا افکار لیبرالیستی بودند، سخنرانی ایشان قبل از خطبههای نمازجمعهی تهران پخش میشد و همه هم میشنیدند. یادم است همان زمان مرحوم آیتالله پهلوانی رحمةاللهعلیه به من فرمودند سلام ما را به حاج آقا برسان و به ایشان بگو من خودم را مقید میدانم هر جمعه تقریباً تمام بحث شما را از صفر تا صد دقیق گوش میدهم و از ایشان خیلی تشکرکن.
آقای مصباح فوقالعاده مؤثر و مفید بحث میکردند و از جهات مختلف به بحث ورود میکردند و بحث حقوق و سیاست در اسلام و فلسفههای مضاف را یکییکی مطرح میکردند؛ چون آشنا بودند. در نوع تفسیرشان اتقان خاصی وجود دارد؛ یعنی بههیچوجه حیطهها را قاطی نمیکردند. خیلی از بزرگان خلط مبحث میکنند یا یک بحث کلامی و فلسفی را در فقه مطرح میکنند؛ ولی حاج آقا چون مسلّط بودند، بحثش درهمبرهم نمیشد و به هم نمیریخت. در زمینهی اخلاق هم هیچکس بیش از حاج آقا بین اساتید گذشته کار نکرده است. گاهی از اوقات بزرگان تحت تأثیر نظرات افلاطون و ارسطو هستند، ولی حاج آقا اینطور نبودند و فکر خوبی داشتند. حدود دو سال پیش در مؤسسهی امام خمینی(ره) میخواستیم مکتب اخلاق اسلام را مطرح بکنیم، ولی کار خیلی سنگینی بود و نزدیک به هفتاد جلد کتاب میشد و در توانمان نبود. جلساتی برگزار شد و به این نتیجه رسیدیم که از مکتب اخلاقی علامه آیتالله مصباح که از همه بیشتر بحثکرده استفاده کنیم که پانزده جلد کتاب شد. حاج آقا در خیلی جاها حرف داشت که بعضی در آن زمینهها اصلاً صحبتی ندارند.
بخشی از فعالیتهای علمی آیتالله مصباح مربوط به حوزه بینالملل و شرکت در مجامع علمی کشورهای خارجی است. این فعالیتهای ایشان با چه بازخوردهایی روبرو میشد؟
علامه مصباح متفکر بلندمرتبهای بود و در خارج از کشور هم ایشان را میشناختند؛ یعنی شعاع اندیشهی ایشان خیلی وسیع بود. دانشگاه بینگهمتون در شمال نیویورک، جزو دانشگاههایی است که فلسفهاش خیلی قوی است و اساتید خوبی دارد؛ این دانشگاه سالیانه یک همایشی داشت و از سراسر دنیا فیلسوفانی را دعوت میکرد، ولی شرطش این بود که آن فیلسوف باید حرف نوی داشته باشد. از آقای مصباح هم دعوت کردند و ایشان هم فرموده بود میآیم و بنا شد بحث حرکت جوهریه از دیدگاه صدرالمتألهین را بیان کند. پانزده دقیقهی اوّل مال حاج آقا بود و وقتی ایشان شروع کرد، چند دقیقهای نگذشت که مترجم از توان ترجمهکردن باز ماند. با اینکه خودش فیلسوف بود، ولی بحث اینقدر سنگین بود، نتوانست ترجمه کند و گفت نمیتوانم. یک نفر دیگر برای ترجمه آمد. بعد از یک ربع هیجانی در سالن رخ داد و برای دقایقی حضار ایستادند و دست میزدند. بعد از حاج آقا درخواست کردند که ما آمادگی داریم شما بحث دیگری مطرح کنید، یکی از اساتید وقتش را به ایشان داد و حاج آقا یک ربع دیگر هم صحبت کرد و مورد تشویق قرار گرفت.
اینها در حالی است که بعضی سعی داشتند تصویر دیگری از ایشان ارائه کنند.
در زمان اصلاحات ایشان قبل از خطبههای نمازجمعه سخنرانی میکردند و برخی از روزنامههای نواندیش به حاج آقا توهین میکردند؛ حتی کاریکاتور ایشان را کشیدند و الفاظ بدی به ایشان نسبت دادند. یادم است در همان سمینار یک از اساتید آنجا به من گفت تا به حال معتقد بودم حق توحشی که آمریکا از ایرانیها میگیرد غلط است، بهخاطر اینکه ایران هم آدمهای عاقل دارد و این کار اشتباه است، ولی انگار باید بگیرد؛ چون آدمهایتان وحشیاند. گفتم شما از کجا به چنین نتیجهای رسیدید؟ گفت روزنامههای شما مگر باسوادتر و قویتر از مصباح هستند. ایشان در دنیا گُلکرده و ما او را میشناسیم، ولی اینطوری به او توهین میکنند. گفتم اینها چند تا ژورنالیست هستند و این توهینها را به نام همه تمام نکنید.
متأسفانه در ایران روزنامههای زنجیرهای علیه آقای مصباح راه افتاده بود و اخیراً هم غربیها گفتند کسی مثل آقای مصباح نمیگذارد دموکراسی غربی در ایران راه بیفتد. امیدوارم الآن که ایشان نیست اقلاً این آقایان به خودشان جرأت مطالعهی کتابهای علامه را بدهند و نترسند و نقد علمی کنند.
آقای مصباح سفرهایی طولانی هم به جنوب آمریکا داشتند و ملاقاتهای مختلفی حتی با ارباب ادیان و کلیسا و نشستها و صحبتهایی داشتند. حاج آقا این هنر را داشتند و به کشورهای دیگر میرفتند و بحث میکردند. یادم است وقتی جلسه تمام شد و ایشان بیرون آمد، زنگ کلیسا را به احترام ایشان زدند و حاج آقا را تا پای ماشین بدرقه و مشایعت کردند. ایشان هر جا میرفتند باعث آبرو بود. وقتی ایشان از طرف مؤسسهی راه حق با چند نفر از علما به مصر رفته بود، من از یکی از علما شنیدم که میگفت وقتی ما آنجا رفتیم، یکدفعه متوجه شدیم روبهروی کتابخانه قبر مالک اشتر است. حاج آقا گفت من برای زیارت نمیآیم و مؤسسه من را برای انتخاب کتاب فرستاده نه برای زیارت مالک اشتر و فرمودند با کمال علاقهای که به مالک دارم و دلم هم میخواهد، امّا این کار را نخواهم کرد.
ایشان ارتباطاتی هم با مقاومت لبنان و دبیرکل آن جناب سیدحسن نصرالله داشتند. کمی از این ارتباطات و مراودات بگویید.
ایشان چند سفر به لبنان داشت و با جناب سیدحسن نصرالله هم نشستهایی داشت. سیدحسن نصرالله هم خیلی به ایشان علاقه داشت و میدانست که حاج آقا چه شخصیتی هستند و چگونه فکر میکنند. البته ایشان سابقاً در قم روی حاج آقا شناخت داشت. آنها سبک طرح ولایت را از ما درخواست کردند و کتابهایش هم ترجمه شد تا برای جوانان آنجا راه بیفتد. در اینباره حاج آقا خیلی کمک کرد و با برخی از علمای لبنان خیلی رفتوآمد داشت و این رفتوآمد دوطرفه بود؛ حتی رفتوآمد خانگی هم داشتند.
یک تفکیکی در سیرهی آیتالله مصباح دیده میشود. ایشان در برخورد با کجیها و التقاط کاملاً مستحکم میایستد؛ امّا در سیرهی فردیاش اصلاً کاری به مخالفین و کسانی که سنگاندازی میکنند ندارد.
ببینید چند تا ویژگی باید کنار هم باشد. یکی عِلمیت است که باید ملّا باشد و بتواند حق و باطل را بفهمد و از هم جدا کند. گاهی اوقات جهل ما موجب میشود که نتوانیم حق و باطل را بفهمیم. پس اوّل باید سواد خوبی داشته باشیم؛ امّا سواد به تنهایی کافی نیست و تقوا هم لازم است. باید بهدنبال این باشیم که خداوند را راضی کنیم. ایشان نگاه میکرد وظیفهاش چیست و آن را انجام میداد. آن هم وظیفهای که ایشان را به خدا نزدیک کند. به اعتقاد من یکی از تفاوتهای جدی ایشان با همهی فلاسفهی عالم این بود که قرب به خدا را اصل میدانست و نگاه توحیدی را جدی گرفت و پایش ایستاد.
امّا تقوا هم به تنهایی کافی نیست و شجاعت هم میخواهد که بتوان با هوای نفس مخالفت کرد. هرکس به ایشان توهین میکرد جواب نمیداد. میگفتند اینها میخواهند وقت من را بگیرند که من به آن کار اصلیام نرسم. گاهی اوقات توهینهایی که به ایشان میشد برای من عجیب بود. بعد از رحلت ایشان همسر بنده به دیدن خانم ایشان رفته بود. خانم ایشان به همسر بنده گفته بود که من اصلاً نمیدانستم که اینقدر به ایشان حمله میکنند و یکبار ایشان این مسائل را به خانه منتقل نکرد؛ ولی برای اینکه خط نظام منحرف نشود، بههیچوجه، به کسی باج نداد؛ حتی صمیمیترین افراد هم نمیتوانستند مسیر ایشان را عوض کنند و جهت بدهند. علامه بارها میگفت حضرت امام میفرمودند در اصول تقیه نداریم. اگر شما در اصول تقیه کردی منحرف میشود؛ یعنی بعد از یکی دو نسل خیلی چیزها عادی میشود و ارزشها جایشان با هم عوض میشود.
حاج آقا برای این مسئله هم واقعاً سرمایهگذاری کرد. ایشان آن موقعی که سرحال بود میفرمود هر دانشگاهی حتی یک روستای کوچک اگر از من دعوت کند که برای جوانان صحبت کنم میروم. برای تبیینکردن دریغ نمیکرد. میفرمود اگر جوانان بدانند، ما مشکل نداریم. این واقعیتی است که اگر بچههای ما بدانند پای حق میایستند. اگر الآن تبیین درستی از اسلام بین جوانان نشود و ندانند، مشکل پیدا میکنند و این وظیفهی اوّل همهی علما و دانشمندان است. حاج آقا یک الگو برای ما بود. ملامتکردن ملامتگران اصلاً موجب عقبنشینی ایشان نمیشد. این ویژگی امیرالمؤمنین علیهالسلام است. گاهی حاج آقا میگفت خودیها من را نصیحت میکنند و میگویند کوتاه بیا. بعضیها خودشان جلو نمیروند، تازه نهی هم میکنند. ایشان از همان اوّایل اگر انحرافی میدید با ادلّهی قرآنی و عقلی و بیانات اهل بیت بحث میکرد و پاسخ میداد. از شاگردانش هم توقع داشت که خوب بفهمید و خوب تبیین کنید. باید تلاش کنیم جای خالی ایشان را هرجوری که میشود پر کنیم، انشاءالله.
خاطرهای از آخرین دیدارتان با علامه مصباح دارید؟
اخیراً من از آقازادههایشان شنیدم که وقتی حال حاج آقا خیلی بد بود و نمیتوانستند خیلی صحبت کنند با بیانِ زبانی، آرامآرام از ارادتشان به رهبر انقلاب صحبت میکردند. آقا مجتبی، فرزند آقای مصباح میگفت من در همان حال مریضی که ایشان روی تخت خوابیده بودند، به ایشان نزدیک شدم ببینم چه میگویند. شنیدم که میگویند هرچه بگردید مثل آقای خامنهای پیدا نمیکنید. در آخرین دیداری هم که خودم خدمتشان رفتم، فرمودند خدای تعالی خیلی نعمت به ما داده و واقعاً از عهدهی شکر نعم او بر نمیآییم، ولی برترین، بهترین و عالیترین نعمتی که ما از آن برخورداریم، وجود رهبر انقلاب است و قدر ایشان را بدانید؛ حتی در جلسات خاصی که خدمتشان میرفتیم، گاهی بزرگان صدر اسلام را نام میبردند و ویژگیها و خصوصیاتشان را برای ما میگفتند و مقایسه میکردند، ولی در آخر میگفتند هیچکس آقای خودمان نمیشود. واقعاً رهبری به جامعیت ایشان سراغ نداشتند و همه جا هم علاقهی شدیدشان را به ایشان نشان میدادند. رهبر انقلاب هم در اشکال مختلف میفرمودند من هر شب دعایتان میکنم و علاقهی جدی به ایشان داشتند.
انتهای پیام/